وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بداهه‌ی آیینی تقدیم به مولانا غریب الغربا حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

بداهه‌ی آیینی تقدیم به مولانا غریب الغربا

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

خورشید نور و روشنی را از تو دارد

از مشرق چشم تو دائم سر برآرد

حتی هوا عطر نفَس را از دَمِ تو

می‌گیرد و بر صبحگاهان می‌سپارد

گفته‌است ایزد در ازل روح‌الامین را

در خاک آدم بذر عشقت را بکارد

ای عالم آل محمد شیعه با تو

در حصن توحید و ولایت پا گذارد

هر زائری از شوق دیداری دوباره

دل را به سربازی عشقت می‌گمارد

با شاعرانت می‌نشینی لحظه‌ای تا

ابن شبیبی شعری از مقتل بیارد؟

از ماجرای کربلا، از ذبح عطشان

"ان کنت باکی" را بخوان تا خون ببارد

من ماندم و قلبی که با درد جدایی

روز و شب تقویمها را می‌شمارد

اذن دخولم می‌دهی با اشک دیده؟

دارد دلم از دوریت جان می‌سپارد

هرچند هستم روسیاه اما تو آقا

هرگز نکردی زائری مثل مرا رد

یک دم نظر کن ای رئوف آل طاها

تا در بیابان دلم باران ببارد

قسمت نما بر آستانت سر گذارم

دل تاب دوری از حریمت را ندارد

بداهه‌سرایان:

طاهره ابراهیم‌نژاد

فریبا رئیسی، صامره حبیبی

زهرا محبی، محمود حسنی مقدس

حسن اویسی، ابراهیم صفائی

فرشته پناهی، رضا حسین‌پور

مهنا صادقی، محمد باقر منصورسمائی

فاطمه‌سادات پاد موسوی

سجاد فرخ‌نژاد، محمدعلی کمالی‌مقدم

ابوالقاسم سیفی، سیدمحمد صفایی نویسی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

#سلام_امام_زمانم خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد

#سلام_امام_زمانم

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد

تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم

بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

ندبه های جمعه را هی خواب می مانم ببخش

سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد

ظاهراً ذکر تو را می گویم اما باطناً

در میان عاشقانت باز هم جایم نشد

راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف

خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد

گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن

سر به خاک مقدمت ای یار می سایم، نشد

دائماً می چرخم آقا جان به دور معصیت

از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد

کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم

آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد؟

الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج

تعجیل درفرج صلوات

غربت کشیده آشنایش فرق دارد

غربت کشیده آشنایش فرق دارد

آهش،صدایش،گریه هایش فرق دارد

فهمیده هرکس ذره ای دوری چشیده

هجران زده حال وهوایش فرق دارد

گیرم که مجنون درمسیرعشق لیلا

طعنه شنید اصلابرایش فرق دارد؟

بالش بسوزد، سر برای شمع دارد

پروانه وادیِ فنایش فرق دارد

بامن نگویید اینقَدَر از طب و مرهم

بیماریِ هجران دوایش فرق دارد

پایان دلتنگیِ یعقوب است یوسف

اما دل من ماجرایش فرق دارد

قلبی که خون شدازفراق حضرت دوست

یابن الحسن آقا بیایش فرق دارد

لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد

اما گدا خیلی برایش فرق دارد

چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا

عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد

بارِ محبت هرکسی برداشت، دینش

از ابتدا تا انتهایش فرق دارد

پرواز ما بسته به وتر اهلبیت است

پربسته، رفتن تا خدایش فرق دارد

گمراه کن من را به زلف تابدارش

عاشق شدن هم إهْدنایش فرق دارد

سردابِ سامرا، سحر با سینه زنها

سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد

زائر اگر یکبار نه یک لحظه حتی

با یار باشد، کربلایش فرق دارد

#نـوکــر_نـوشـت:

#آقـا_جـان

دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن

کسی که برسر کویت مجاوری آموخت

#صلی_الله_علیڪ_یاسیدناالمظلوم_یاابا_عبدالله_الحسین

سلام علیکم و رحمة الله ، آدینتون معطر بنام #منتقم_خون_ابا_عبدالله

#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_نوری

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

حلول ماه ربیع و طلوع مهر و محبت

حلول ماه ربیع و طلوع مهر و محبت

تلالو نبا پر فروغ آیهء رحمت

بهار آمده از راه و دیدهء همه روشن

تبلور برکات است و نور نیر عصمت

صدای غرش ابر و سرود بارش باران

*صفای باطن هستی رسید و روح طراوت*

ترانه می چکد از عرش و سوره سوره، تبارک

جوانه ها زده در فرش: تار و پود جلالت

خوشا به حال ملائک، خوشا به حال من و ما

خوشا به حال هزار و، خوشا به حال طبیعت

بیا! بیا! که گلستانی از تبار تو آید

تو ساختار غزل هستی و قصیدهء عترت

رسید: بیتی از این چامه، من هنوز نگفتم

*رسید: سرور شیعه، طلایه دار صداقت*

هزار مرتبه تبریک و سلم و تهنیت از ما

نگار حضرت حقید و پیک پاک سعادت

بخواه! تا که نشیند به چشم دل: خط مصحف

ولایتی شود این دل، به نور ناب بصیرت

ولی شناسی ما را بخواه و، رسم وفا را

که مظهری بشویم از حماسه ساز غدیرت

هنوز جاذبه دارد، میان اهل تولا:

خمی که پایه گذارش تو بوده ای به امانت

تو آمدی و، نیامد هنوز: خاتم قائم

*شود که ختم نبوت، رسد به ختم ولایت؟*

سبد سبد، گل تبریک ما نثار شما باشد

به مادر و پدر و اصل و نسل آینه سیرت

به دانه دانهء اسفند و هرم سینهء مجمر

سلام گرم و درود است و سینه سینه ارادت

تویی پیمبر خاتم، تویی حیات و مماتم

*چه ها نهفته به ذکر دمادم صلواتت؟...*

جهت شادی روح شاعر آئینی کربلایی حمید رضا کسرایی صلوات

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُم ْ

دامن آلوده و بار گناه آورده ام

دامن آلوده و بار گناه آورده ام

گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام

هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست

بر امام مهربان خود پناه آورده ام

هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود

من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام

در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه

من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام

بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است

گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام

ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل

نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام

نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد

رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام

ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند

قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام

گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک

هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام

هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش

من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام

"میثما" مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو

سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام