ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صاحب عصر
« صاحبِ عصر گوش ڪن »
جمعه ها هم من و هم پنجره عادت داریم
به تماشای خیابان بنشینیم فقط
انتظار از سَر و روی من و او می بارد
تا ڪه یڪ بار تو را خوب ببینیم فقط
نڪند ڪج بِڪنی راه خودت را یڪ وقت
نڪند دیـــــر بیایی به سراغم آقا
من هم انسانم و اندازه ی صبرم محدود
می ڪُشد زود مرا دَغدغه و غم آقا
چشم این پنجره از چشم منم خیس تر است
منتظر بوده ڪمی قبل تر از این گویا
می نویسم به تنِ شیشه ی او "یا مهدی"
بس ڪه احوالِ تو را می شود از مـــــن جویا
او نمی داند و من نیز نخواهم دانست
راز این غیبتِ دیرینه و طولانـــــی را
باید امّا تو در این جامعه حاضر باشی
تا به مقصد برسانــــی بشر فانی را
زهرا موسی پور
http://line.me/ti/p/pwL2FQeU3U
عالم همه محوگل رخسارحسین است
ذرات جهان درعجب ازکارحسین است
دانی که چراخانه حق گشته سیه پوش
یعنی که خدای توعزادارحسین است
به غربت رفتم و جفت وطن نیست
به غم خوردن کسی مانند من نیست
اگر شیر وشکرغربت بنوشی
به مانند گدایی دروطن نیست
عجب صبری خدادارد
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
همان درلحظه اول که اول ظلم را می دیدم ازمخلوق بی وجدان
جهان راباهمه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
اگرمن جای اوبودم می دیدم درهمسایه صدهاگرسنه
چندبزمی گرم عیش ونوش نخستین نعره مستانه راخاموش آندم برلب مستانه می کردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
نه طاعت می پذیرفتم ازبهر استغفاراین بیدادگرها تیزکرده
پاره پاره درکف زاهدنمایان صبحه صددانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
برای خاطر تنهایکی مجنون صحرا گرد بی سامان،
هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه ،آواره ،دیوانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجودبی وفا معشوق را پروانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
بعرش کبریایی،باهمه صبرخدایی نازبریک ناروا گردیده خواری می فروشد
گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
که میدیدم مشوش ،عارف وعامی زبرق فتنه این علم عالم سوز و مردم کش
معدوم هرفکری ،دراین دنیای پر افسانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
چرا من جای اوباشم؟
همان بهتر که اوخود جای خود بنشسته تاب تماشای تمام زشتکاریهای این
مخلوق رادارد! وگرنه من بجای اوچوبودم
کی عادلانه سازشی باجاهل وفرزانه میکردم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
عجب صبری خدادارد اگرمن جای اوبودم
معینی کرمانشاهی
الــهـی بـکـویـت پــنـــاهــم بـده
فـــروغـی بــشــام سـیــاهـم بــده
مـنـم بـنـده عــاصـی مـنـفــعــل
کـه هـسـتـم زکـردار زشـتم خجل
مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور
کـه تـرسـم بـیـفـتم ز رحمت بدور
مـکـن قـهــر بـا بـنـده سرکشت
مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت
الـهـی بـکـن رحـم بـر حـال من
نگر سرنگـون بخت و اقبال من
منم معترف بـر گناهان خویش
کـه بـاشـد گناهم ز اندیشه بیش
تو مـنگـر بـرفتار و کردار من
جهیم است بی شک سزاوار من
ز رحمت تو عذر و گناهم پذیـر
چــو افـتـادم از پـای دستم بگیر
رحـیـما تـوئـی خالق بحر و بـر
تـوئـی مـهـربـانـتـر ز مام و پدر
ز سـرگـشـتـگـیـهـا نـجـاتم بـده
تـو ایـمـان و حـسـن صفاتم بده
«حـیاتی» مشو ناامــید از الاه
کـه بـخشد خداوند کوهی به کاه