وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

چارپاره ای برای حضرت مسلم که یه شعر هیئتیه به درد روضه خوان ها می خوره:

چارپاره ای برای حضرت مسلم

که یه شعر هیئتیه به درد روضه خوان ها می خوره:

قید تشنگی را زد

یا مسلم بن عقیل:

قسمت این بود در تمامی عمر

واله و بی قرار تو باشم

بام دارالواماره جای بدی است

کاش می شد کنار تو باشم

کوفه شهر فریب و نیرنگ است

همه آماده از برای نبرد

کاشکی بشنوی صدایم را

از همین جا پسر عمو برگرد

گوئیا بین کاخ ابن زیاد

صحبت چوب و خیزان شده است

بسته می گویم این که در بازار

غل و زنجیرها گرالن شده است

بدن قاسمت چه خواهد شد

بر روی آن چگونه خواهند تاخت

دیدمش داشت مرد کوفی بر

اسب خود نعل تازه می انداخت

تشنه بود آب را مطالبه کرد

با صدایی شکسته و لرزان

تا که دید آب را به ناگه گفت

اسلام و علیک یا عطشان

قطره خونی از لب خشکش

ناگهان در میان آب چکید

خون میان پیاله تاب زد و

صحنه ای پیش چشم مرد کشید

دید عباس تشنه می تازد

التهاب خیام در یک سو

فوج دشمن مقابلش در صف

و نگاه امام در یک سو

کاسه آب دومی آمد

باز هم خون میان آب چکید

مرد در بین آب خون آلود

صحنه بعد را مجسم دید

دید سرها به روی نیزه شدند

ساربانی به تو جسارت کرد

ظالمی بعد جان سپردن تو

خیمه ات را سریع غارت کرد

بغض تلخش میان سینه شکست

اشک جاری شد از دو چشم مرد

تا شنید او صدای وا عطشا

آخرش قید تشنگی را زد

[انامجنون الرقیه سلام الله علیها]

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.