ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دوش سر را نهاد بر دوشم
قصهها خواند و کرد مدهوشم
گفت از بس اصیل و ژنخوبم
پی خونخواهی سیاووشم
مزهی خون رستم و سهراب
نشود لحظهای فراموشم
دائرم بر مدار عیش، از بس
بنده در نیش و نوش میکوشم
گفت از خون سرخ تو اینک
قطرهای بیشتر نمینوشم
خواند از این قبیل یک ساعت
پشه وزوز کنان دم گوشم
گفتم احسنت، پس زدم قدّش
ردّ آن ماند روی روپوشم
ای که در خون خلق میغلتی
بهراس از قضیهی دوشم
زهرا فرقانی
وطنز | بهترین شعرهای طنز