ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شعر طنز حماسه ی کرونا
شنیدم در آن سوی مشرق زمین
سواری برآمد به ووهانِ چین
دلیر و شجاع است و بُرنا بُود
ورا نام نیکش کرونا بُو د
به تنهایی از شهر ووهان گذشت
شبی کُلِّ چین رابه یک باره گشت
جمونگ و تسو را که تسلیم کرد
دل چینیان را پر ازبیم کرد
تلف کرده مردان تکواندو کا ر
قرنطینه کرده زن بار دار
شبانه گرفت ازهمه خواب را
شبیخون زده خاک اعراب را
سه روزه به دریای جیهون رسید
شنیدم که دیشب به صهیون رسید
همینکه لب وچونه اش چرب شد
بشد غرّه و عازم غرب شد
بتازید و کُلِّ جهان را گرفت
ره حلق وبینی دهان را گرفت
جهان را به تاب وتب انداخته
به یک عطسه آنرا بر انداخته
به شکرانه ی این همه مرگ و میر
خدا را پرستش بکَردَست سیر
(ازآن پس نهاد از بر خاک سر
بگفتا که ای داور دادگر)
ب من جرعتی ده به ایران روم
به مرز پلنگان و شیران روم
همان لحظه برخاست از شهر رُم
شبانه بتازیدتاشهرقم
سبک تیغ تیز از میان برکشید
هَماوَردِ خود را به میدان ندید
حتّی یک نفر هم نگاهش نکرد
به ماسکی کسی سدّ راهش نکرد
نه الکل با او داده اند و نه ژِل
بدین سان رهایش بکردند و وِل
خجالت کشید و کمی سرد شد
لب وگونه ی سرخ او زرد شد
بیُفتادومیگفت ای کاشکی
کسی پیشم آیددهد ماسکی
خلاصه درآن لحظه قیچی بشد
برَفت ورفیق حریرچی بشد
بگفت ای حریراشتباه آمدم
ندانسته اکنون به چاه آمدم
ندانسته ام شامتان آش بود
گمان کرده ام سوپ خُفاش بود
هم اکنون مرا توی گونی بکن
اگر می شود ضدِفونی بکن
سریعاً شرّم را از اینجابِکَن
مرا بر بگردان به شهرپِکَن
جلو رفت وپیشانی اش بوس کرد
کروناهم او را به ویروس کرد