ای روح تو عصیانگر و اعصاب تو قاطی!

ای روح تو عصیانگر و اعصاب تو قاطی!

زندانی چشمان تو قاضی صلواتی

با اینکه ز حال دل من بی خبری، باز

با جاذبه ی چشم تو دارم تله پاتی

لبخند تو سر منشا ویروس کروناست

پیداست از این کاهش آثار حیاتی

داده ست چو عین الاسد این لشکر مغرور

از ضربه ی مغزی ملایم، تلفاتی

گفتم که در آورده دمار از همه این درد

گفتی که عجب، بی خبرم....بسکه رباتی!

گفتم که گرفتار تو شد این دل تنگم

گفتی که نزن این همه هی حرف زیاتی!

ای کاش که یک روز مراد از تو بگیرم

من باشم و تو باشی و چایی و نباتی!

این خواسته ام بود به هر شهر که رفتم؛

تا رفع شود حصر من و تو، صلواتی!

زهرا فرقانی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.