یکی میگفت قبل از این حکومت

یکی میگفت قبل از این حکومت

همه مست و خوش و شوریده بودیم

سحرتا شب تمام کیفمان کوک

تمامِ وقت مسروریده بودیم

کجا درد و مریضی بینمان بود؟

کجا اینقدر پیزوریده بودیم؟

کجا سرخ و سیاه و سبزه و زشت؟

تماماً خشگل و بوریده بودیم

تمام جنس ها تولید داخل

و ما نورٌ علی نوریده بودیم

از اینجا تاخود چین مال ما بود

و ما تا خاور ِ دوریده بودیم

سیاست ها چنان ملی و محکم

که بر کل جهان زوریده بودیم

همه چیز شهنشه بود شفاف

به جز آنجا که سانسوریده بودیم

به امریکا فرامینِ  شبانه

به اسرائیل دستوریده بودیم

از آبادی و عمران در جهان ما

سرآمد گشته مشهوریده بودیم

همه اهل بدنسازی و ورزش

سرحالیده فیگوریده بودیم

ساواک را چون برادر میشمردیم

دروغ است اینکه مجبوریده بودیم

و او میگفت و میبالید برخود

که ما اینطور و آنطوریده بودیم

یکی هم آنطرفتر پای منقل

که میپیچید از درد خماری

سرش را زورکی آورد بالا

و گفت احسنت مشتی لایک داری

زمان شاه زیر پای مردم

هف هشتا بنز و لکسوس و فراری

علی حضرت به مردم خانه میداد

نبود این خانه های استجاری

انرژی هسته ای و بمب و موشک

و تسلیحات جنگی و سواری

همه را خودکفا بودیم آنروز

بدون ذره ای مونتاژ کاری

اجاق و منقل و پیک نیک ها بود

ز جنس نقره و آیینه کاری

یه بست شیره قد صد گرم بود

هزاری قد ده تا صددلاری

زمان شاه دریای خزر بود

ز شهر ایذه تا دریای ساری

رضای میرپنج اهل عمل بود

شنیدی نام قلدر را به تاری؟

خ افتاد از قلم در بیت بالا

تمامش کن که قافیه نداری

خلاصه نو شدیم و با تمدن

به اجبار حجاب اختیاری

و اشرف تاجر دربارشان بود

به شکلی رایگان و افتخاری

چه آسان جنس مارا جور میکرد

چرا که اهل بخیه بود و کاری

تمام این خوشی ها را شهنشه

درون بقچه ای پیچید و گاری

مهیا شد برای ترک کشور

و یا به قول بعضی ها فراری

از این کشور به آن کشور روانه

که تا گردد مداوا درد ِکاری

و سر دادند مردم در فراقش

شعار شاه خائن شد فراری!

و میزد عینک دودی از آن پس

زبس میشد به گورش نور جاری!

محمد سلامی

وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.