حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

فاطـمیه آمـــد و دل را چــــو در آتش زدند

شعله از کین علی (ع) در و گهـر آتش زدند

داغ بابا بردل زهرا(س) عیان میشد که دید

قلب جانسوز از شـــرر بار دگــر آتش زدند

خانه وحی خــــدا خیر النســاء دارد به بر

ملحدان بر خیمه ی خیر البشــر آتش زدند

فاطمیه شد معلق گــــردش گردون سپهـر

بانی پیدایش شمس و قمـــــر آتش زدند

هر سـخن از انسیـه در پشت در کاری نبود

چشم ها را بسته و با گوش کـر آتش زدند

چشم زینب درپــی شمشیــر بابا می دوید

دست بابا بـسته دید و بر نظــر آتش زدند

گل که تاب شعلـه ی آتش ندارد پس چـرا

غنچه ی نارسته راخونین جگر در آتش زدند

دست حیدر بسته بودازصبرو پیغام نبی(ص)

این چنین شد خانه حیـدر اگــر آتش زدند

فاخته نالد روز و شب ،ایوای و ایوای از پـدر

مادری را در حضـــور دو پســـر آتش زدند

شاعر:حمیدرضا_میرزایی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.