ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
میبخشمت - امّا دلم؛ مانند ِ سابق نیست
مانند ِ سابق؛ با دلت - دیگر مطابق نیست
مدیونِ "عشق"ی تو - بخشیدمت با جان
فهمیدم، امّا دیر - قلب ِ تو عاشق نیست
عشق میبایست؛ آواره گرداند - بسوزاند
دل ِ عاشق بلرزاند - ورنه که رازق نیست !
دزدیدهای - نامهربان؛ دل را - به نامردی
انصاف کُن - آیا؛ نام ِ تو سارق نیست !؟
من - با تو یک دنیا شُدم پیر، هیچ کس:
مانند ِ من - پوچ ِ تمام ِ این دقایق نیست !
دنیا؛ همیشه درد زائیده - بلا هم روش !
عُمریست؛ جان ِ ما - بر درد، فائق نیست !
بیش - ز ِ روز ِ پیش؛ غرق ِ غم ِ دنیا
اندوه؛ دریا شُد - ساحل و قایق نیست
یک عمر؛ رو بودیم .... نارو؛ نبودیم ما
با این - دل ِ بدبخت؛ کسی، صادق نیست
هر روز؛ یک روئی - از خود نشان دادی
ای با صفت ! اینها؛ کار ِ منافق نیست !؟
میبخشمت، امّا؛ قلبم - پُر از زخم است
خونِ دلم مشکیست، رنگ ِشقایق نیست !
من؛ از تو و از عشق - از خویشتن سیرم
از دست ِ دنیا که؛ هرگز موافق نیست
میبخشمت - امّا؛ راه ِ ما - سوا گشته
در یکمسیر؛ پایِ دوتائیِمان، واثق نیست !
این نالههایم نیست ... درد است مینالم
به"عشق" قسم اینها؛ غیر ِ حقایق نیست
اینها که مینالم - کمی از این درد است
دیگر زبان ِ من؛ گویا و ناطق نیست
دل میکنم از عشق - فهمیدهام این "من" :
در وادی ِ عُشّاق؛ شخصی حاذق نیست
بارانیام یک ریز - از سرنوشت ِ خویش
دیگر دو چشم ِ من؛ از غُصّه عایق نیست !
در؛ قاموس ِ آدمها - بازیچه گشته عشق !
این واژه خط خورده، جزء علایق نیست !
هر چیز شایستهاست - هر چه خلایق را
در بین ِ خلقت - "ما" ؛ انگار لایق نیست !
بیزار ... از عشقم - اندوه ... سر مشقم
فریاد خواهم زد، "صدا" م - بالغ نیست
هر چند - قلب ِ من؛ از غُصّه بشکسته
امّا دل ِ خونم؛ از عشق - فارغ نیست
میبخشمت - هرگز فراموشمنخواهد شُد ...
بخشیدنم؛ مثلِ گُذشت ِ ربّ ِ خالق نیست !!
حسن_جهانچی
نیمه دوّم دیماه - ۱۳۹۷