با مسمط ، با قصیده ، با غزل ، با مثنوی
صائبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی
نیِر و یغما و جودی، شهریار و مولوی
میبرد اما دلم را مصرعی از منزوی :
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
ولادت حضرت زینب کبری (س) مبارک باد
samtekhoda3
تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایهای خود را رها کردم
در سایه بیاعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداریها
شبها که میچرخد نسیمی گیج
در آسمان کوتهدلتنگ
شبها که میپیچد مهی خونین
در کوچههای آبی رگها
شبها که تنهاییم
با رعشههای روحمان، تنها
در ضربههای نبض میجوشد
احساس هستی، هستی بیمار
در انتظار درهها رازیست
این را به روی قلههای کوه
بر سنگهای سهمگین کندند
آنها که در خط سقوط خویش
یک شب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند
در اضطراب دستهای پر
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانهها زیباست
این را زنی در آبها میخواند
در آبهای سبز تابستان
گویی که در ویرانهها میزیست
ما یکدیگر را با نفسهامان
آلوده میسازیم
آلوده تقوای خوشبختی
ما از صدای باد میترسیم
ما از نفوذ سایههای شک
در باغهای بوسههامان رنگ میبازیم
ما در تمام میهمانیهای قصر نور
از وحشت آواز میلرزیم
اکنون تو اینجایی
گسترده چون عطر اقاقیها
در کوچههای صبح
بر سینهام سنگین
در دستهایم داغ
در گیسوانم رفته از خود، سوخته مدهوش
اکنون تو اینجایی
چیزی وسیع و تیره و انبوه
چیزی مشوش چون صدای دوردست روز
بر مردمکهای پریشانم
میچرخد و میگسترد خود را
شاید مرا از چشمه میگیرند
شاید مرا از شاخه میچیندد
شاید مرا مثل دری بر لحظههای بعد میبندند
شاید... دیگر نمیبینم.
ما برزمینی هرزه روییدیم
ما بر زمینی هرزه میباریم
ما هیچ را در راهها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه میپیمود
افسوس ما خوشبخت و آرامیم
افسوس ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت، زیرا دوست میداریم
دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست.
فروغ_فرخزاد
شعر در آبهای سبز تابستان
foroghfarokhzad
"خانه پدر و مادر"
بعد از خانه خدا،تنها خانه ای است که:
روزی ده ها بار می توانی بروی بدون دعوت
و هر بار صاحب خانه از دیدنت خوشحال و خوشحال تر می شود.
خانه ای که برای رفتن نیازی به دعوت ندارد
خانه ای که حتی خودت می توانی کلید بیندازی و وارد شوی
خانه ای که همیشه چشمانی مهربان به در دوخته تا تورا ببینند
خانه ای که یاد آور آرامش کودکانه توست
خانه ای که حضورت و نگاهت
به پدر و مادر عبادت محسوب می شود
و گفتگویت با آنها ذکر الهی است
خانه ای که اگر نروی دل صاحبخانه میگیرد
و غمگین می شود.
خانه ای که قهر با آن ، قهر با خداست!
خانه ای که دو تا شمع سوخته اند
تا روشنی به ما بدهند
و تا وقتی سوسو میزنند،
شادی و حیات در وجودت جریان دارد.
خانه ای که سفره هایش خالص و بی ریاست
خانه ای که وقتی خوردنی آوردند
اگر نخوری ناراحت و دلشکسته می شوند
خانه ای که همه بهترین هایش
با خنده و شادمانی تقدیم تو می شود
خانه ای که .........
چقدر خانه والدین به خانه خدا شباهت دارد
"قدر این خانه ها را بدانیم"
"قدر این فرشته های آسمانی را بدانیم"
شاید خیلی زودتر از آن که فکر کنیم دیر می شود.
عاقبت یکروز ...
می گریزم از فسون دیده ی تردید
می تراوم همچو عطری از گل رنگین رویاها
می خزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در ارامش جاوید
نرم می لغم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد بروی اسمان شاد
طرح بس آهنگ
من از انجا سرخوش و ازاد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پرفسون تو
راههایش را به چشمم تار میسازد
دیده میدوزم به دنیایی ک چشم پرفسون تو
همچنان در ظلمت رازش گرد ان دیوار میسازد
فروغ_فرخزاد
قسمتی از شعر دیوار
foroghfarokhzad
حضرت_زینب
امشب از عرشِ خدا بانگِ سعادت آمد
نورِ چشمانِ علی(ع)، کوهِ صلابت آمد
زینبِ حضرتِ زهراست بدانید فقط
جهت ِ بندگی و صبر و رشادت آمد
محسن_زعفرانیه
اشعار ناب آئینے
shere_aeini