ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه
عهد کردند هر یکى گم شد
با نشانى ز خود شود پیدا
گفت آتش به هر کجا دود است
میتوان یافتن مرا آنجا
آب گفتا نشان من پیداست
هر کجا باغ هست و سبزه بیا
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت
گریه سر داد گریه اى جانکاه
آتش آن حال دید و حیران شد
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گریه ى تو ز چیست ؟
آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خویش آمد
دیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه دارید
گر شوم گُم نمیشوم پیدا
رهی معیری