ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
در خرآباد جهان گلّۀ خر میبینم
این عجب نیست که خر جای بشر میبینم
هر طرف مینگرم روگذر و زیرگذر
رمه پشت رمه در حال گذر میبینم
گرچه در موقع آمار گرفتن رأساً
رأسها را همه در حکمِ نفر میبینم!
باز صد شکر که در آینه جا اینهمه نیست
عوض گلّۀ خر، کلّۀ خر میبینم!
میکند سعی که یک جور دگر ننماید
لکن افسوس که یک جور دگر میبینم!
سر به سر کلّهخران را چو ز سر میسنجم
سر خود را به یقین از همه سر میبینم!
چه کنم صبر بر این عارضۀ خربینی؟
نکند اینهمه از ضعف بصر میبینم؟
خرمگس معرکه را باخت به ما خربشران
حالی او را مگسیحال و پکر می بینم!
کسب خرکیفی و خرزوری و خرپولی را
در خرآباد جهان عین هنر میبینم!
چشم بد دور ز خرفهم سیاسی، کاو را
دائما در پی اظهار نظر میبینم!
وعدهها میشنوم، در پس آنها لیکن
بلکه و شاید و اما و اگر میبینم!
جای طوطی خر شکّرشکنی ظاهر شد
داخل توبرهاش قند و شکر میبینم!
«خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد»
دارم اکنون ز کانال دو، خبر میبینم!
خر بزرگ است غنیمت شمریدش صحبت
که چنین غفلت را عین ضرر میبینم!
زین شر و شور هوس تا به «بشر» مینگرم
«باء»ی افزون به سرِ واژۀ «شر» میبینم!
آه و نفرین که کنم خود به بلا میافتم
اینقدَر در نفس خویش، اثر میبینم!
بوالفضولا، چه بلایی تو که بر رشتۀ نظم
هرچه خرمهره کِشی، درّ و گهر میبینم!
سعید سلیمان پور
وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir