هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرگه نظر به سوی تو کردم جوان شدم

طاووس خیمه ؛ پیش پدر راه میروی؟

گفتی اذان و مست من از این اذان شدم

ای عصای پیری من میروی برو

اما به روی نعش تو، من قد کمان شدم

باخود نگفته ای پدرت خُرد میشود

من مثل قطعه های تنت بی نشان شدم

آخر چرا جواب پدر را نمیدهی

چیزی بگو علی ، وَلدی نصف جان شدم

….زینب میان آن همه دشمن دویده است

بابا اسیر زخم زبانهایشان شدم

از بهر بردن تو عبا کم میاورد

من چند بار بربدنت امتحان شدم

شد سُرخی لبان تو در دشت منتشر

من هم به تشت زر هدف خیزران شدم

شکر خدا که نیزه ی من شد بلندتر

در آن مسیر برسر تو سایبان شدم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.