وقت وداع ازحرم نگاه پدرها

وقت وداع ازحرم نگاه پدرها

ملتمسانه تر است پشت پسرها

می رود ویکصدا به گریه می افتند

پشت سرش خیمه ها به گریه می افتند

کیست که خاکش بوی گلاب گرفته

اینکه برایش ملک رکاب گرفته

 بهر شهادت چنان شتاب گرفته

زودتر از دیگران جواب گرفته

 سرکشی عشق او مهارندارد

بسکه به شوق آمده قرار ندارد

 باز نمایان شده جلال پیمبر

بازتماشا شده جمال پیمبر

 پرده بر انداخته کمال پیمبر

اینکه وصالش بود وصال پیمبر

سمت عدو نه علی اکبرخیمه

می رود ازخیمه ها پیمبرخیمه

 حیدرکرارشد،زمان خطرگشت

لشگرکوفه تمام مثل سپرگشت

 ریخت بهم دشت را و موقع برگشت

ضرب عمودی که خورد،واقعه برگشت

 خون سرش بر روی عقاب چکید و…

راه حرم را ندید و شیهه کشیدو…

 آن بدن از جفاشکسته ترین را

آن بدن له شده به عرشه ی زین را

 برد سوی دیگری ،شکسته جبین را

لشگر آماده نیزخواست همین را

وای که شمشیرها محاصره کردند

ازهمه سو تیرهامحاصره کردند

بی خبرانه زدند،بی خبرافتاد

خوب که بیحال شد زپشت سرافتاد

در وسط قتلگاه تا پسر افتاد

درجلوی خیمه گاه هم پدرافتاد

وای گرفتند از دلم ثمرم را

میوه ی باغ مرا،علی،پسرم را

آه از این پیرمرد خسته،شکسته

سمت علی می رود شکسته،شکسته

آمد و دیدآن تن خجسته،شکسته

در بدنش نیزه دسته دسته،شکسته

کاش جوانان خیمه زود بیایند

یاری این قیامت شکسته نمایند

علی اکبر لطیفیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.