ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سفر مشهد
کنار سفره که بودیم حرف
مشهد شـد
وزید
بوی خراسان و ناگـهان رد شد
دوباره
یـاد غریب آشـنا و شـوق حرم
و
سیل اشک که پشت پلکها سد شد
و
دخترم که به دل حسرت زیارت داشت
درست
هم نظر مرتضـی و احمـد شد
دو
سـال هست که تو قـول داده ای بابا
بـرای
مـا که نـرفتیم واقعـآ بـد شد
تمام
بودنـم آوار شـد و یـک لحظــه
زمان
برای عبور از خـودش مردد ش
دو
روز بـعد بلیـط و شـروع یک پروار
کبوترانـه
دلـم بـی قـرار گنبـد شد
قطار
تهران،مشهد درست ساعت هش
و
ایستگاه که سرشار بـوق ممتد شد
و
چند ساعت دیـگر به صحـن أزادی
نگاه
منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد
قطار آمد و اندوه من کبوتر شد
هزار خاطره در ایستگاه
پرپر شد
کدام
کوپه ، من و شیشه ها گریسته ایم ؟
که ریل ها همه تا مقصد
شما تر شد
گریستیم
من و کوپه آنقدر تا صبح
قطار – کشتی در اشک من شناور شد –
دوباره
در چمدانم غزل گذاشته ام
که بیت بیت پریشانی ام تناور شد