ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بیچارهایم دستو زبانو پایمان بستهاست
صد پارهایم !! دستو زبانو پایمان بستهاست
وقتی که دنیا - برای ِ از من و ما بهتران بوده !!
دیگر چهکارهایم؟ دستو زبانو پایمان بستهاست
با اینهمه درد و بلا و رنج و ماتم - مثل ِ تکّهای:
سنگ ِ خارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
خمس و زکات و مالیات؛ بر ما که واجب نیست !
عین ِ کفّارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
این گوی و میدان - بیحریف؛ ژنهای ِ خوبند !!
ما در کنارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
بالانشینان با ما سر ِ سازش ندارند، اینکه گوئی:
ماها سوارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
امروزیاند خود ! در مغزشان امّا - ما عدّهای ِ از:
قوم ِ هزارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
در بند ِ زوریم و زر و تزویر - زیرا که خود حبس ِ :
نفس ِ امّارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
خوردند و دزدیند - بُردند و کُشتند ... همچنان:
ما در نظّارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
کور و لال و کر - فرمانبَر و پَر پَر - نسلی پُر از:
وهمو اِنگارهایم، دستو زبانو پایمان بستهاست
در خیر و شرّ ِ خویشتن ماندیم، در بند ِ فال و -
یکاستخارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
بیگانه با انسانیت، یا مرغو مور یم - یا مثلِ یک:
عقربِجرّارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
گاهی پُراز شرارهایم، فوّارهایم - لالیمو گاهیهم:
اوج ِ نقّارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
دستها مان بستهاست - امّا، قبول کُنید دشتی:
پُر از پتیارهایم - دستو زبانو پایمان بستهاست
اندیشهها مان - بسته بود؟ نگو؛ که بی تیغایم -
بی قدّارهایم !! دستو زبانو پایمان بستهاست؟
چاره - تیغ و خونریزی که نیست، ما از قبیلهای:
بی استعارهایم - دستو زبانو پایمان بستهاست
تا خود به نادانی زنیم - درگیر ِ بیداد و جور و -
جفا هموارهایم - دستو زبانو پایمان بستهاست
تا بیدلیل؛ تابع ِ ظلم و ستم گردیم - ما همچُنان
ذلّه و آوارهایم ! دستو زبانو پایمان بستهاست
درک میکنند آیا؛ مانند ِ آنها هم - ما ساکن ِ -
همین سیّارهایم؟ دستو زبانو پایمان بستهاست !!
حسن_جهانچی
۲۰ فروردینماه - ۹۸
HasanJahanchi