ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یاد دارم یک غروب سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
" دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم جنس، عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر ندارین ، کوزه خالی می خرم "
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید ، بغضش شکست
" اول عید است و نان در سفره نیست
ای خدا! شکرت، ولی این زندگیست؟ "
بوی نان تازه ، هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم ، روزه بود
باز آواز دوره گرد
رشته اندیشه ام را پاره کرد
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم
دست دوم جنس، عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر ندارین ، کوزه خالی می خرم "
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت : " آقا! سفره خالی میخرید